اگر سهم من از این همه ستاره
فقط سوسوی غریبی است،
غمی نیست.
همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
عجایب باور نکردنی : انـسـانی نـصـف ادم و نـصـف گـربـه | 2 | 1007 | sokot |
مردی که پلاک خودرویش را 9 میلیون دلار نفروخت | 0 | 519 | sokot |
داستان های عاشقانه. | 0 | 682 | alifalsafi |
پیر مردی که ادعا میکند سالهاست با ادم های فضایی در ارتباط است !! | 0 | 619 | sokot |
شجاعت عــجیــب و بـاورنــکــردنــی یک دخــتــر ۶ ساله!! (تصاویر) | 0 | 675 | sokot |
ازدواج بسیار عجیب و باورنکردنی یک زن با ۵۰ مرد!! | 0 | 837 | sokot |
اس ام اس شب بخیر | 0 | 686 | boy_star |
داستان های آموزنده | 0 | 625 | alifalsafi |
کد لوگو ماه مبارک رمضان | 0 | 610 | boy_star |
دانلود کتاب PDF فارسی آموزش HTML 5 | 0 | 773 | boy_star |
اگر سهم من از این همه ستاره
فقط سوسوی غریبی است،
غمی نیست.
همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست.
فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن
بود ازهمان آبهایی که میپرد توی گلو
و ساله اسرفه میکنم...
.................................................................................................
میروم و پشت سرم آب نمیریزند...
وقتی هوای رفتن دارم...
دریا هم به پایم بریزند
بر نمیگردم...
این روزها زیادی ساکت شده ام ....
نمیدانم چراحرفهایم،
به جای گلو از چشمهایم بیرون
می آیند...؟؟؟؟!!!!
وقتی "دل" تو "تــــــــــــک" است
همیشــــــــــــــــــــــهـ برنده ای
فرقی نمی کند "حکــــــــــــــم" چه باشد
تو همیشه" لازمـــــــــــــــــــیـ"...
(با دقت خوانده شود منظور( پاسور) )
دلم میگیرد !!! ...
وقتی ... مینویسم برای تو..
. ولی ...
همه می خوانند الا تو....!!!
صبر کن!!!!! برگرد.......
.چمدانهایمان اشتباه شده...!!
دلم را به جای خاطراتت برده ای...
نداشتن تو یعنی اینکه :
دیگری تو را دارد،
نمیدانم نداشتنت سخت تر است
یا تحمل اینکه دیگری تو را دارد.........
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد
آب هر طیب که در کلبه عطاری هست
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست
من از این دلق مرقع به درآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست
همه را هست همین داغ محبت که مراست
که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست
عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند
داستانیست که بر هر سر بازاری هست
داغ تنهایی
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هر کدام از شعلهای در آتشند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
داغ تنهایی
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هر کدام از شعلهای در آتشند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
تعداد صفحات : 29