بگذار سرنوشت هر راهی را
که میخواهد برود،
ما راهمان جداست…
این ابرها تا میتوانند ببارند
ما چترمان خداست…
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
عجایب باور نکردنی : انـسـانی نـصـف ادم و نـصـف گـربـه | 2 | 1007 | sokot |
مردی که پلاک خودرویش را 9 میلیون دلار نفروخت | 0 | 519 | sokot |
داستان های عاشقانه. | 0 | 682 | alifalsafi |
پیر مردی که ادعا میکند سالهاست با ادم های فضایی در ارتباط است !! | 0 | 620 | sokot |
شجاعت عــجیــب و بـاورنــکــردنــی یک دخــتــر ۶ ساله!! (تصاویر) | 0 | 675 | sokot |
ازدواج بسیار عجیب و باورنکردنی یک زن با ۵۰ مرد!! | 0 | 837 | sokot |
اس ام اس شب بخیر | 0 | 686 | boy_star |
داستان های آموزنده | 0 | 625 | alifalsafi |
کد لوگو ماه مبارک رمضان | 0 | 610 | boy_star |
دانلود کتاب PDF فارسی آموزش HTML 5 | 0 | 773 | boy_star |
بگذار سرنوشت هر راهی را
که میخواهد برود،
ما راهمان جداست…
این ابرها تا میتوانند ببارند
ما چترمان خداست…
چند بار بخونید :(
گفتم میری؟ گفت❤:آره گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤ جای 2 نفره . نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟ فقط خندید.❤.... اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم دستشو زیر چونم گذاشت❤
و سرمو بالا آورد گفت❤:میری؟ گفتم:آره گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره ... نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟ گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم❤ اونم رفت ولی اون❤ مدتهاست که❤ برگشته و
با ❤اشک چشماش خاک مزارمو❤ شستشو میده ....
www.mrsabbagh.blogfa.com
ﮔﺎﻫـﮯﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ
ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،
ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ ﺟـﺎﻡ
ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟…
شهـــامــت مــی خواهــد
ســـــرد بــاشــی…
و گـــــرم لبخنــــد بزنـــی ..!
می خواهم..
اونقدر خودخواهانه
بغلت کنم..
که جای ضربان قلبم
روی تنت بمونه…
حیف ...
کجایی ؟
این روز ها حالم خوش نیس
غم غم غم دوشم را سنگین کرده
بار سنگین غمگها مانند ارواحی سرگردان
دور سرم پرسه میزنند و دیوانه ام میکنه اند
و من تنها پناهم همین وب هست
یادش بخیررررررر
تو انقدر از هرزه ها
دوستت دارم شنیدی…
که عاشقانه های من
برایت گزافه ای بیش نبود…
گاهی دست خودم را میگیرم،
می برم هوا خوری
یاد تو هم که همه جا با من است…
تنهایی هم که پا به پایم، می دود…
میبینی؟
!وقتی که نیستی هم،
جمعمان جمع است…
گناه شکستن
روزه های امسال هم پای تو . . .
این رمضان ،
هر روز باید غم تو را
” بخورم ” . . .
هی تو…تویی
که حالا صدام می کنی شما!
یادته زیر گنبد کبود
دوتا دوست بودن و کلی حسود؟
تقصیر همون حسودا بود
که حالا یکی بود یکی نبود…
تعداد صفحات : 29